کلاس دوم سه - این داستان رو که براتون تعریف می کنم ، حقیقت داره . ممکنه خنده تون بگیره . بسم الله :
روزی 4 تا دانشجو بودند . شب قبل از امتحان عوض اینکه درسشون رو بخونند ، می رن خوش گذرونی . بعدش که خوش گذرونیشون تموم شد ، اومدن گفتند که ما باید یک کلکی بزنیم که استاد ازمون امتحان نگیره . نقشه خودشون رو درست می کنند . فرداش که می رن پیش استادشون ، استاده می بینه که این 4 تا با لباس کثیف و خسته و خرد وارد کلاس شدند . می گه : شما چرا این طوری هستید ؟
یکیشون میگه : راستش دیشب داشتیم با ماشین میومدیم ، ماشین وسط راه پنچر شد و مجبور شدیم تا اینجا ماشین رو هل بدیم .
استاده که می بینه بیچاره ها نتونستن برسن و درس بخونند ، بهشون می گه : خوب بچه ها ، بهتون فرصت می دم . 3 روز مهلت دارید تا درس هاتون رو بخونید .
بقیش ادامه مطلب !
خلاصه این 4 تا می رن حسابی به قول معروف خر خونی می کنند و میان دانشگاه و با اعتماد به نفس کامل به استاد می گن که ازشون امتحان بگیره !
استاده بهشون می گه : چونکه این امتحان مخصوصه و به هیچ کس همچین فرصتی داده نشده ، هر کدومتون باید توی یک کلاس بشینید .
دانش جوها با اعتماد به نفس کامل قبول می کنن و می رن تا امتحان بدن ، امّا امّا امّا ... !
امتحان 2 تا سوال بیشتر نداشت .
سوال 1 : نام و نام خانودگی ( 2 نمره )
حدس می زنید سوال بعدی چی باشه ؟
کدام لاستیک پنچر شد ؟ ( 18 نمره )
1) لاستیک جلو سمت راست
2) لاستیک جلو سمت چپ
3) لاستیک عقب سمت راست
4) لاستیک عقب سمت چپ
باسلام داستان راخواندم جالب بود . موفق باشید . من هم این روزها درمسافرت هستم دسترسی من به کامپیوتر کم است .
تقدیم حدیثی ازمولاعلی (ع) .
ترجمه شعری سید عطاءالله مجدی .
الصدقه نستدفع البلاء والنقمه
صدقه گرفتاری وبلا را ازبین می برد.
کند صدقه رفع بلا و عذاب
شود فتنه اهرمن نقش آب
چوباصدقه آر ی دلی رابه دست
ررهی ازگرفتاری و ازشکست .